مینویسم برفراز آسمان،،پرسپولیس قرمز ترین عشق جهان
مینویسم برسر کوه بلند،،پرسپولیس فرمانروایی سربلند
مینویسم برتن آب روان،،پرسپولیس همیشه قهرمان
مینویسم بر شقایق های سرخ،،پرسپولیس گلزاری از گلهای سرخ
در این بازار نامردی بدنبال چه میگردی؟ نمی یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی،برو بگذر از این
بازار،از این مستی و طنازی.........اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی
دوستان من قدر خوبیهاتونو بدونید انقد مرگ به آدم نزدیکه که حتی به لحظه هم نمیکشه چرا نامهربونی؟
چرا دعوا؟چرا خیانت؟چرا دروغ؟چرا ریا؟چرا کلاهبرداری؟چرا هرزگی؟چرا آزار و اذیت؟چرا غیبت؟چرا زیرآب
زدن؟چرا صفحه گذاشتن؟چرا چرا چرا.......؟تاکی؟برای چی؟آخرش؟وجدان کجاست؟انسانیت کجاست؟
خدایا کفر نمیگویم،
پریشانم،
چه میخواهی تو از جانم؟!
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است …
و این هم جواب سهراب سپهری از زبان خدا
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را، بجو ما را تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛ ببینم من تو را از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود. آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت
خالقت
اینک صدایم کن مرا.
با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد
به نجوایی صدایم کن.
بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد.
دوستان عزیزم لطفا تو خوراکتون دقت کنید لطفا اطلاعاتتونو بالا ببرید داره نابود میشه کشور ما با مردمانش همه مریض همه مطبها و داروخانه ها پر،سن مریضی به زیر 20 رسیده چرا واسه 5 تومن بیشتر هموطنتو مریض میکنی آهای کشاورز،وارد کننده،تاجر،دولت کجایی؟
زنه شوهرشوواسه نماز صبح بیدار کرد
شوهر:ول کن بعدا قضاشو میخونم
زن:ولی شرع گفته باید سروقت بخونی
مرد:ولی شرع گفته 4تا زن هم میتونم بگیرما
زن:بخواب عزیزم خدا خیلی بخشندس
یاد دارم یاد یاری را که یادش یاد باد
گر چه یارم یاد من نیست ، هر کجا هست شاد باد
یاورم یارم نبود و یار من با دیگری است
عاشقش بودم و هستم ، هر کجا هست شاد باد . . .
سکوتم می کشد امشب مرا سمت غزلخوانی
چه پنهان از شما، می گریم اما نرم و پنهانی
دلم خوش بود با حرفی که می گفتی که می آیی
ولی کی؟ مُردم از دوری، دلم تنگ است می دانی؟
دلم تنگ است ای محبوب من ای بهترین من
بیا دیگر مرا بیرون کن از این نابسامانی
بیا ای عادت دیرینه ام ای حس خوب من
بیا ای نور، ای رؤیای دور از هر پریشانی
بیا ای بوی ابراهیمی ات آبستن گل ها
که از داغ غمت خاکستری ماند از نیستانی
دلم می خواست برگردی، بیا دل از نفس افتاد
دلم می خواست پیشت باشم این ساعات پایانی
برات دلشوره میگیرم ، تو این شبهای پر تشویش
چشام سویی نداره تا، بدم عکساتو من تشخیص
نمیدونم کجا موندی ،گرفتار یا که آزادی
شاید هم مثل من بی کس، اسیر درد یلدایی
دلم یک آن، تنها شد ،تورو باختم به این تقدیر
همه عشقت، خالی شد، چقدر تاریکه این تصویر
هنوزم قهری میدونم که یادت هم سنگینه
دلم بی عشق تو اما یه روز خوش نمیبینه
(حلالم کن اگه از پیش من دوریو، من دورتر
اگر که به تنهایی شدم مجبور، تو مجبور تر
بگو عادت کنم بی تو که میدونی نمیتونم
که میدونی نفسهاموبه دیدار تو مدیونم)