هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز

یا مقلب القلوب والابصار


یا مدبر الیل والنهار


یا محول الحول والاحوال


حول حالنا الی احسن الحال

دوسش خواهم داشت

امسال بهترین سال تحویلمو داشتم چون بهترین هدیه را داشتم امسال             


و اونهم


دیدن عشقم در چند ساعت مانده به سال تحویل بود که بعد از رفتنش              


هر روز


بیشتر عاشقش شدم

تقدیم به تمام نا تمام من

تو وقتی میشکفی رو من
جهان قد یه لبخنده
به وقت ابری رویا
چشاشو رو تو میبنده 

تو وقتی میرسی تا من
شبم از نور پر میشه
جهانم زیر و رو و دل
از این رویی به اون میشه 

تو وقتی شکل غم داری
خیالم رنگ شب داره
یه دنیا ابر بارونی
تو دنیای تو می باره 

تو وقتی با منی دنیا
نه قلبم میتپه تو من
یه ذره دل خوشی من
میشه دنیا عزیز من 

نشی یک لحظه دور از من
که دل خو میکنه با غم
تو وقتی که بری از من
دلم یخ میزنه کم کم

همون عاشق

همون عاشق همون بی کس همون درد 

 

همون همدم همون هم خون همون سرد 

 

همون  که نیست هیچ ردی از عشقش

 

همون که منو با تو اشنا کرد 

 

همون که وقت رفتن گریه میکرد 

 

یه چشمش اشک یکی اه و همه درد 

 

همون عاشق که اون روز از نگاهش 

 

یه دنیا حسرت و غضه گذر کرد 

 

همون که روزی از تو قصه میخوند 

 

همونی که واسه تو گریه میکرد 

 

دلتنگی

من مثل یک درخت تنها و سوگ وار 

در فصل برف و یخ مایوس از بهار  

 

دلم از خیلی روزا گرفته 

 تو نیست 

 یخ زدگی منو اب میکنه 

 

بانوی عاطفه  

هم دست تو مگر عاشق نبوده ام 

غیر از تو این چنین 

از هیچ عاشقی دلتنگ نبوده ام 

 

روزهای سوزان 

روز های قهر 

روز های دوری 

از همون لحظه که گفتی دیگه جووابتو نمیدم 

ای اخرین صدات بود 

بعد از او خاموش شدی 

یا من کور شدم 

من کور شدم 

کور شدم 

تو رفتی 

فانوس نبودی 

اما فانوس داشتی 

قلب تو همون فانوس بود 

فانوسی که با اون جاده رو خودم ساختم 

قبل تو جاده ای نبود 

تو جاده بودی 

قلبت جاده بود 

اما من لیاقتت رو نداشتم 

چیزی که حس کردم 

اما امروز باز هم دلتنگم 

دلتنگ

میترسم

من از این تاریکی میترسم

من از این کم نوری میترسم

من از این  بی ثمری

من از این در به دری میترسم

من از این سکوت سرد

من از این دلگیری میترسم

من از این خواب عمیق

من از این کابوس وحشت دارم

من از این سرخی خاک

من از این تردی پولاد تنم

من از این هم همه از این کولاک

من از این بریدگی های عمیق

من به اندازه یک دلتنگی میترسم

من هم اندازه یک خواب عمیق

من به اندازه یک بی خوابی

من هم اندازه یک شیون تلخ

من به اندازه یک فنجان اب

که در اعماق وجود ادمی خشکیده لب می سوزد

میترسم

از من به ان کس که نیست

دلتنگی

من هم اندازه یک ماهی در تنگ بلور

من هم اندازه یک شب گریه

من هم اندازه چشمان پر از اشک خزان

من به اندازه یک دلتنگی

من هم اندازه یک حس غریب

من به اندازه یک دلتنگی دلتنگم

من به اندازه شوق یک نگاه

که هم اندازه یک فاصله ارزش دارد

من به اندازه ان شرم نگاه

که تو را میکند از قافله دور

که تو را میخواند

من به اندازه زیبایی تو دلتنگم

 

به قلم خودم 

تقدیم به تمام نا تمام من

مناجات باخدا

الهی کَیْفَ أدْعُوکَ و أنَا أنَا وَ کَیْفَ أقْطَعُ رَجآئی مِنْکَ و أنْتَ أنْتَ ؟

خدای من! چطور صدات کنم که من، منم و چطور ازت نا امید بشم که تو، تویی؟

 

 إِلهی إذا لَمْ أسْئلْکَ فَتُعْطِیَنی فَمَنْ ذَا الَّذی اَسْئَلُهُ فَیُعْطینی؟

خدای من! وقتی ازت چیزی نخواستم، بهم دادی کیو می تونم پیدا کنم که ازش چیزی بخوام و بهم بده؟

 

 إِلهی اِذا لَمْ أدْعُوکَ فَتَسْتَجیبَ لی فَمَنْ ذَا الَّذی اَدْعُوهُ فَیَسْتَجیبُ لی؟

خدای من! وقتی صدات نزدم، جوابمو دادی کیو می تونم پیدا کنم که صداش کنم و جوابمو بده؟

 

 إِلهی اِذا لَمْ اَتَضَرَّعْ اِلَیْکَ فَتَرْحَمَنی فَمَنْ ذَا الَّذی اَتَضَرَّعُ اِلَیْهِ فَیَرْحَمُنی؟

خدای من! اون موقعی که پیشت نیومدم و زاری نکردم، به من رحم کردی کیو می تونم پیدا کنم که پیشش ضجه بزنم و بهم رحم کنه ؟

 

 إِلهی فَکَما فَلَقْتَ الْبَحْرَ لِمُوسى (ع) وَ نَجَّیْتَهُ، اَسْئَلُکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أنْ تُنَجِّیَنی مِمّا اَنَا فیهِ وَ تُفَرِّجَ عَنّی فَرَجاً عاجِلاً غَیْرَ آجِلٍ بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.

خدای من! پس همونطور که دریا رو برای حضرت موسی علیه السلام شکافتی و نجاتش دادی ازت می خوام که بر پیامبر و خاندانش درود بفرستی، و منو از این وضعیتی که توش گیر کردم نجات بدی و زود زود، یه گشایشی تو کارام بندازی که تمومی نداشته باشه قسمت می دم به بخشش و مهربونیت، ای مهربونترین مهربونا

کورش کبیر

باران باش و ببار نگو کاسه های خالی از آن کیست

هیچکس مجبور نیست انسان بزرگی باشد تنها انسان بودن کافی است       


{آلبر کامو}


چیزی که واقعا کم وجود داره

شادی را دلیل باش نه سهیم غم را سهیم باش نه دلیل

............

با تو هر جهنمی میشه بهشت با تو میشه صدهزار قصه نوشت با تو میشه خونه زد تو شهر عشق اما افسوس نمیزاره سرنوشت.........

وقتی قرار شد بیقرار توباشم و تو تنها قرارم من از هر قراریی غیر تو خواهم گذشت.......

بنویس با خط الماس رو تن نازک شیشه که بدون نور چشمات شب من سحر نمیشه

به سفارش یکی از دوستان

نمی دانم که می دانی تو را می خوانمت امروز؟


نمی دانم که می دانی هنوز در  یادمت هر روز؟


نمی دانم  که  تنهایی ؟  و  یا  با  دیگر  آشنایی !


نمی دانم  که  منت  داردت ؟  یا در  تمنایی !


نمی دانم  چه  میخواهی ؟ ندانستم  چه  می خواستی؟


نمی دانم  در  اوج  ثروتی ؟  یا در  نزول و  کاستی!


نمی دانم  چگونه  عاشقت  گشتم؟


تو  را  من  هیچ  نمیشناختم!


ولی  ای  کاش  که حتی یک  دمی


دل را به عشق تو نمی باختم!