با توام

با توام ای که نگاهت منو با عشق آشنا کرد

تو دلم هرم نفسهات فصل سرما رو فنا کرد

تویی اون که تو وجودت نیمی از خودم رو دیدم

با حضور عاشقونت به خود خودم رسیدم

با تو شادم ،با تو مستم ، دستتو بذار تو دستم

بی تو جون میدم به ظلمت ،با تو عشقو می پرستم

گم شدم تو شب چشمات ،تو شدی فانوس راهم

تو شدی ماهو ستاره تو شب سرد و سیاهم

با حضورت میشه لمس کرد یه نفس بوی بها رو

میشه از لبای تو چید عطر باغ قصه ها رو

من مسافری غریبم توی جاده نگاهت

که چشام مثل قدمهات تا ابد مونده به راهت

باورم کن که فقط تو ،تویی معنای وجودم

تو بیا تا غم دوریت نره توی تار و پودم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد