ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
این روزگار نا مراد با ما چه بازیها که کرد
هرلحظه بر سیلاب خون هر لحظه در طوفان درد
ای داد ازاین آوارگی فریاد از این دلداگی
خم شد دگر پشت دلم به زیر بار زندگی
چرخ فلک با قلب من هرگز سر یاری نداشت
هر غصه و داغی که بود بر صفحه قلبم نگاشت
ای روزگار ای روزگار پاداش قلبم این نبود
قلبی که هر شب تا سحر از ماه رویش می سرود
این قلب خسته از ازل روز خوش از دنیا ندید
به هر کس و ناکس رسید زخم زبانهایی شنید
آخر چرا با قلب من مردم چنین تا می کنند
این عاشق بیچاره را نادیده رسوا می کنند
حتی اگر این جسم من کرده گناهی بس بزرگ
آخر چرا افتاده اید به جان قلبم همچو گرگ
قلبم اگر جز عاشقی خبط و گناهی کرده بود
بی شک هزاران سال قبل پیش از تولد مرده بود