اینگونه زندگی کن

ساده اما زیبا  مهم اما بی خیال  متواضع اما سربلند   مهربان اما جدی   سبز اما بی ریا   عاشق اما عاقل

غم داشتن بخشی از زندگیست ولی غم خور نداشتن عذاب زندگیست

با توام فینگیلی

تو مپندار که از عشق تو دل گیرم


                     ترک رویه تو کنم و دلبر دیگر گیرم


بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری


                    من کفن پاره کنم عشق تو از سر گیرم

آنتونی رابینز

حتمل رسیدن کسی که ب ارده به ستاره میتازد بیشتر از کسیست که با تردید به سویه خانه قدم بر میدارد

عمیقترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن شانه هایه محکمی است که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی

موج اگه میدونست ساحل هیچوقت دستشو نمیگیره انقد نفس نفس نمیزد تا بهش برسه

آهنگ جدید و بسیار زیبای حسین پژواک به نام شب دلهره

آهنگ جدید و بسیار زیبای حسین پژواک به نام شب دلهره . با 2 کیفیت متفاوت




MP3 128

Shabe Delhore

OGG 64

Shabe Delhore

آهنگ جدید و خیلی زیبا از سهیل جامی به اسم خط قرمز

آهنگ جدید و خیلی زیبا از سهیل جامی به اسم خط قرمز 



برای دانلود روی آهنگ مورد نظر خود کلیک راست کنید و بعد گزینه Save Target As را بزنید

فرمت : Mp3 / کیفیت : 128Kbps

 خط قرمز

فرمت : Mp3 / کیفیت : 64Kbps

خط قرمز

فرمت : Mp3 / کیفیت : 24Kbps

خط قرمز

فرمت : Ogg / کیفیت : 64Kbps

خط قرمز

دیگر نمی خواهم تو را...

دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی  


در اشکها غلتان شوی   

 دیگر نمی خواهم تو را 
 

گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی  


شادان ز دیدارم شوی  

 دیگر نمی خواهم تو را  


گر محرم رازم شوی ، بشکسته چون سازم شوی  


تنها گل نازم شوی  

 دیگر نمی خواهم تو را 

 
گر باز گردی از خطا ، دنبالم آیی هر کجا  


ای سنگدل ، ای بی وفا  

 دیگر نمی خواهم تو را

زندگی شوق رسیدن به همان فرداییست که نخواهد آمد تو نه در دیروزی و نه در فردایی ظرف امروز پر از بودن توست زندگی را دریاب

life without is like fifty without five


زندگی بدون عشق پوچه

اشک بهترین پدیده ی دنیاست ولی تا زیباترین چیز ها رو از انسان نگیره خودشو تقدیم نمیکنه

Every sixty seconds you spend angry, upset or mad, is a full minute of happiness you'll never get back

هر 60 ثانیه ای رو که با عصبانیت، ناراحتی و یا دیوانگی بگذرانی، از دست دادن یک دقیقه از خوشبختی است که دیگر به تو باز نمیگردد

Life is short, Break the rules, Forgive quickly, Kiss slowly, Love truly, Laugh uncontrollably, And never regret anything that made you smile

زندگی کوتاه است، قواعد را بشکن، سریع فراموش کن، به آرامی ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدودیت بخند، و هیچ چیزی که باعث خنده‌ات میگردد را رد نکن

دکتر شریعتی

ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و ...


دسته اول
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدم‌ها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن‌هاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

دسته دوم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است.

دسته سوم
آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

دسته چهارم
آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم هستند
شگفت‌انگیزترین آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می‌فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.


پیرمردی صبح زود از خانه‌اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.
 عابرانی که رد می‌شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند.
پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند.
پیرمرد گفت....
زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا می‌روم و صبحانه را با او می‌خورم. نمی‌خواهم دیر شود!
پرستاری به او گفت: خودمان به او خبر می‌دهیم.
 پیرمرد با اندوه گفت: خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه نخواهد شد! حتی مرا هم نمی‌شناسد!
پرستار با حیرت گفت: وقتی که نمی داند شما چه کسی هستید، چرا هر روز صبح برای صرف صبحانه پیش او می‌روید؟
 پیرمرد با صدایی گرفته، به آرامی گفت: اما من که می‌دانم او چه کسی است...!