English : I Love You
 
Persian : To ra doost daram
 
Italian : Ti amo
 
German : Ich liebe Dich
 
Turkish : Seni Seviyurum
 
French : Je t'aime 

Greek : S'ayapo
 
Spanish : Te quiero
 
Hindi : Mai tumase pyre karati hun
 
Arabic : Ana Behibak
 
Iranian : Man doosat daram
 
Japanese : Kimi o ai shiteru
 
Yugoslavian : Ya te volim
 
Korean : Nanun tangshinul sarang hamnida 

Russian : Ya vas liubliu
 
Romanian : Te iu besc
 
Vietnamese : Em ye^ Ha eh bak
 
Syrian/lebanese : Bhebbek
 
Swiss-German : Ch'ha di
 
Armenian : Siroum Em Kez

Swedish : Jag a"Iskar dig
 
Africans : Ek het jou li

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند معمولا با (بخشیدن) عشق را معنا می کنند.
برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند.
 شماری دیگر هم گفتند:
«با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود.
 شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا میدانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد:
 همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

لعنت به این دنیا

خوشبخت بشی ایشالا

چقد زود بی وفایی کردی اما من به خودم قول داده بودم تا بی وفایی نکنی با کسی نباشم الان که میبینم باز هم نمیخوام با کسی باشم چون چهره تو فقط تو ذهنم تداعی میشه نمیتونم با کسی باشم این خبر ۴ ستونه بدنمو به لرزه انداخت که یکی رو پیدا کردی واسه ازدواج از وقتی جدا شدیم شبی نبود بدون یاد تو بخوابم از این به بعد بدتر هم میشه اگر چیزی مینویسم برایه تو مینویسم به یادت خواهم بود همیشه بابت دانشگاه رفتنت هم خوشحال شدم



                          دوستت دارم فینگیلی 

سلام دوستان عزیز بابت این چند وقتی که نبودمو نیستم معذرت میخوام چون خبر بدی شنیدم و دل و دماق هیچ کاری رو ندارم

قابل توجه دوستان داستان واقعیه وگرنه اونقد بیکار نشدم که مخ کار بگیرم دوست داشتید منتظر بمونید

دکتر علی شریعتی

          

تازه می شوم

شب فرو می افتد

        و

من تازه می شوم

از اشتیاق بارش شبنم

نیلوفرانه

به آسمان دهان باز می کنم

ای آفریننده شبنم و ابر

آیا تشنگی مرا پایان می دهی ؟

تقدیر چیست ؟

می خواهم از تو سرشار باشم

جهان قرآن مصور است

و آیه های آن

بجای آنکه بنشینند !  ایستاده اند

درخت یک مفهوم

دریا یک مفهوم

جنگل و خاک و ابر

خورشید و ماه و گیاه

با چشم های عاشق بیا

تا جهان را تلاوت کنیم

دکتر شریعتی

برایت دعا می کنم تا خدا از تو بگیرد هر  آنچه که خدا را از تو می گیرد

منو مهتاب وشب هوای دلگیر عزیزم جای تو خالی ما با یاد تو خوشیم تو در چه حالی

سلام عرفان عزیز ببین اون همه چیزمو میدونه داستانمم الان خیلی زوده

که من از دستش دادم

فکر نکن تو دنیا تنهایی فکر کن یه تنها هست که تو براش دنیایی

دوستان ممنون از کمکهاتون که کردید واقعا ممنون به موقعشم داستانه منو میفهمید منتظر باشید

{دلم خون است دلم خون است از این عشق و تنهایی}

پیرمردی تنها در مینسوتا زندگی می کرد . او می خواست
مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد


پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی

دوستدار تو پدر

پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام . . .


  4 صبح فردا 12 نفر از مأموران FBI و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم


هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد ، اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید
مانع ذهن است ، نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید.

شکوه عشق و وفاداری در جانوران 13 هزارکیلومتر پروازبرای دیدار جفت

  یک لک لک نر در اقدامی که نشانه شکوه عشق و وفادری است همه ساله 13 هزار کیلومتر را برای رسیدن به همسر بیمار و معلول خود پرواز می کند.
با فرارسیدن بهار، "رودان" لک لک نر همانند سالهای گذشته امسال نیز پس از طی یک مسیر 13 هزار کیلومتری از آفریقای جنوبی به کرواسی بازگشت تا همسر بیمار خود را که "مالنا" نام دارد ملاقات کند.
مالنا، لک لک ماده ای است که به سبب یک جراحت قدیمی قادر نیست مهاجرتی تا این حد طولانی را انجام دهد.
"استیپان فوکیک" زیست شناسی که از سال 1993 به درمان لک لک ماده می پردازد در این خصوص توضیح داد: "رودان هر سال برای دیدن جفت خود به کرواسی باز می گردد و در طول تمام این سالها به مالنا وفادار بوده است. این پنجمین سال پیاپی است که شاهد این منظره بوده ام."
یک بال مالنا در سال 1993 توسط چند شکارچی زخمی شد و به این ترتیب این لک لک ماده برای همیشه از پرواز باز ماند.
امسال ماجرای عشق "رودان و مالنا" مورد توجه بسیار زیاد خبرنگاران و علاقه مندان قرار گرفته و به همین دلیل صدها نفر برای ثبت لحظه دیدار این زوج عاشق در دهکده "برودسکی واروس" در شرق کرواسی گرد هم آمده بودند اما "رودان" بدون توجه به این افراد مستقیما به سوی آشیانه، در جایی که مالنا انتظار او را می کشید پرواز کرد.
براساس گزارش خبرگزاری آنسا ایتالیا، این زیست شناس کروات اظهار داشت: "سایر لک لکها به صورت جفت جفت ظرف پنج شش روز آینده به آشیانه های خود باز می گردند درحالی که "رودان" اولین لک لکی است که به مقصد می رسد چون "مالنا" در خانه بی صبرانه انتظار او را می کشد."
به گفته این محقق، همانند پنج سال گذشته ظرف دو ماه آینده چهار پنج جوجه لک لک متولد خواهند شد و "رادون" وظیفه آموختن پرواز به آنها را به عهده خواهد گرفت، چون "مالنا" قادر به انجام آن نیست.
سپس با فرا رسیدن زمستان، جوجه ها با پدر خود به سوی آفریقای جنوبی پرواز می کنند، درحالی که "مالنا" تا بهار آینده در انتظار بازگشت "رودان" وفادار خود در آشیانه خواهند ماند.